صفحه قبل 1 صفحه بعد

پارسی وب ایرانیان

پارسی وب ایرانیان

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

امکانات

ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 42
بازدید ماه : 251
بازدید کل : 385942
تعداد مطالب : 169
تعداد نظرات : 192
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->


کد آهنگ هاي داريوش


آرتمیس _ نخستین بانوی دریانورد در دوره هخامنشی

درمطلب امروزبه معرفی نخستین بانوی ایرانی دریانورد دردوره هخامنشی

می پردازیم
 

artemis (آرتمیس)نخستین بانوی ایرانی بود که در حدود 2480 سال پیش فرمان دریاسالاری خود را از سوی خشایار شا هخامنشی دریافت کرد.

آرتمیس نخستین بانویی که در تاریخ دریانوردی در جایگاه فرمانده دریایی قرار گر فت در سال 484 پیش از میلاد فرمان بسیج دریایی برای شرکت در جنگ با یونانیان توسط خشایار شا هخامنشی صادر شد. آرتمیس فرماندار سرزمین کاربه با پنج فروند کشتی جنگی که خود فرماندهی آنها را در دست داشت به نیروی دریایی ایران پیوست در این نبرد ایران موفق به تصرف آتن شد. در این نبرد نیروی زمینی ایران 800 هزار پیاده و 80 هزار سواره تشکیل شده بود. نیروی دریایی ایران دارای 1200 کشتی جنگی و 300 کشتی ترابری بود.

آرتمیس در سال 480 پیش از میلاد در جنگ سالامین که بین نیروی دریایی ایران و یونان در گرفت شرکت داشت و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد. او همیشه مورد ستایش دوست و حتی دشمن قرار داشت. اودر نبرد سالامین در دشوارترین شرایط جنگ با دلیری و بی باکی کم مانندی توانست بخشی ازنیروی دریایی ایران را از خطر نابودی نجات دهد به همین دلیل بود که او به افتخار دریافت فرمان دریا سالاری از سوی خشایار شا رسید. 

در دهه چهل خورشیدی یک ناو شکن با نام آرتمیس پاسداری از خلیج فارس را برعهده گرفت.

نويسنده: مانیا تاريخ: 6 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کوروش بزرگ

این مطلب کامل ترین مقاله در رابطه با کوروش بزرگ میباشد

کوروش دوم(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، معروف به کوروش بزرگ نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.

آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد

  آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد


 

واژهٔ کوروش

نام کوروش در زبان‌های گوناگون باستانی به‌گونه‌های مختلف نگاشته شده است:

  • پارسی باستان: Kūruš
  • در کتیبه‌های عیلامی: Ku-rash
  • درکتیبه‌های بابلی: Ku-ra-ash
  • در زبان یونانی باستان: Κῦρος آمده‌است.
  • در زبان عبری: کورِش Koresh
  • در زبان لاتین: سیروس Cyrus؛ صورت لاتین نام کوروش به فارسی بازگشته و به عنوان نام در ایران استفاده می‌شود.

دورهٔ جوانی

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان ( شمال خوزستان کنونی {آنشان نام قدیم شهرستان ایذه می باشد} ) ، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰ می‌زیسته‌است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.»

آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.[۱] آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند . هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.

کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد . پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.

دورهٔ قدرت

تندیس ۴ متری کورش در پارک المپیک سیدنی از سال ۱۹۴۴

 
                          تندیس ۴ متری کورش در پارک المپیک سیدنی از سال ۱۹۴۴
بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژی دهاک)شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ۳۵ ساله ایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.
پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش‌بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.
بابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان‌شناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشته‌است.
 
آزادسازی یهودیان دربند و اجازهٔ بازگشت به و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ
 
 
آزادسازی یهودیان دربند و اجازهٔ بازگشت به و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ
 
فرزندان

پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد.{ولي بنا به كتاب سرزمين جاويد از باستاني پاريزي(كمبوجيه به دليل بي احترامي فرعون به مردم ايران وكشتن 15 ايراني به مصر حمله كرد كه برديه كه در طول جنگ در ايران به سر ميبرد براي انكه با كمبوجيه كه برادر دوقلوي او بود اشتباه نشود با پنهان كردن خود از مردم به وسيله نقابي از خيانت به برادرش امتناع كرد ولي گويمات مغ با كشتن برديه و شايعه كشته شدن كمبوجيه و با پوشيدن نقاب بر مردم ايران تا مدت كوتاهي پادشاهي كرد.)} در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نام‌های آتوسا و آرتيستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.

آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد.

آخرین نبرد

کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب اقوام سکا که ملکه شان به نام تومریس, از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بود, به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کورش باید از آن عبور می‌کردند{(كوروش در استوانه حقوق بشر مي فرمايد: هر قومي كه نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نميكنم.)اين به معني دمكراسي و حق انتخاب هست. پس نمي توان دليل جنگ كوروش با سكا ها را نوعي دليل شخصي بين ملكه و كوروش ديد چون اين مخالف دمكراسي كوروش هست. و اما جنگ با سكا به دليل تعرض سكاها به ايران و غارت مال مردم بود.}. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تومریس ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدالال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می‌افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی‌رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود.تو مریس سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: «تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی» پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق کتاب «کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدره‌ای و از انتشارات امیر کبیر کوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیده‌است. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شده‌است.

 منشور حقوق بشر کوروش

استوانه کوروش

 
                                                استوانه حقوق بشر کوروش بزرگ
 

استوانه کوروش بزرگ، یک استوانهٔ سفالین پخته شده، به تاریخ ۱۸۷۸ میلادی در پی کاوش در محوطهٔ باستانی بابِل کشف شد. در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالی بابِل را پس از پیروزی بر ایشان توسط ایرانیان شرح داده‌است.

این سند به عنوان «نخستین منشور حقوق بشر» شناخته شده، و به سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آنرا به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد. نمونهٔ بدلی این استوانه در مقر اصلی سازمان ملل در شهر نیویور‌ک نگهداری می‌شود.

ذوالقرنین

درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده‌است.

کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها بررسی‌هایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌باشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین می‌دانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان این نظر هستند

 

 

 

 

نويسنده: مانیا تاريخ: 6 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کوروش کبیر در قرآن

ـ دولت‌ مُعين‌ و پايتختش‌ قَرْناء بوده‌ است‌، و زمان‌ حكومتشان‌ از 14 قرن‌ قبل‌ از ميلاد تا 7 قرن‌ و يا 8 قرن‌ قبل‌ از ميلاد مسيح‌ بوده‌ است

2 ـ دولت‌ سَبا و ايشان‌ از قَحطانيّين‌ هستند و ابتداء دولتشان‌ از 850 قبل‌ از ميلاد تا 115 سال‌ قبل‌ از ميلاد بوده‌ است‌.


3 ـ دولت‌ حِميَريّين‌ و آنها دو دسته‌ هستند:


اوّل‌ ملوك‌ سَباوريدان‌ كه‌ از 115 سال‌ قبل‌ از ميلاد تا 275 سال‌ بعد از ميلاد بوده‌اند


دوّم‌ ملوك‌ سَباوريدان‌ و حَضْرَموت‌ و غيرها، و حكومت‌ آنها از 275 ميلادي‌ تا 525 ميلادي‌ بوده‌ است‌

و پس‌ از توضيحاتي‌ گفته‌ است:

و از آنچه‌ ذكر شد استفاده‌ ميشود كه‌ لقب‌ داشتن‌ به‌ ذي‌، مثل‌ ذي‌ القرنين‌ راجع‌ به‌ ملوك‌ يمن‌ بوده‌ و در غير آنها مانند ملوك‌ روم‌ ديده‌ نشده‌ است‌؛ پس‌ ذوالقرنين‌ از ملوك‌ يمن‌ است‌؛ و در تاريخ‌، بعضي‌ از ملوك‌ يمن‌ را به‌ نام‌ ذي‌ القرنين‌ ياد كرده‌ ولي‌ آيا ذو القرنيني‌ كه‌ در قرآن‌ بيان‌ شده‌ است‌ همان‌ ذو القرنين‌ است‌ يا نه‌؟


جواب‌ ميگوئيم‌: نه



چون‌ اين‌ ذي‌ القرنين‌ را كه‌ در تاريخ‌ از او ياد مي‌كنند، قريب‌ العهد به‌ زمان‌ رسول‌ الله‌ و قرآن‌ بوده‌ و نامي‌ از سدّ با چنين‌ خصوصيّاتي‌ و نيز نامي‌ از سفرهاي‌ او در تاريخ‌ نيامده‌ است‌ مگر در أخباري‌ كه‌ قصّه‌ پردازان‌ ذكر كرده‌اند؛ و ابن‌ خَلدون‌ تمام‌ اين‌ اخبار را تكذيب‌ كرده‌ و آنها را به‌ نشانه‌هاي‌ مبالغه‌ و گزاف‌گوئي‌ متّهم‌ ساخته‌ است‌ و با ادلّه‌ جغرافيائي‌ و تاريخي‌ آنها را نقض‌ نموده‌ است‌. ـ انتهي‌ ملخّص‌ آنچه‌ راكه در «جواهر» آورده‌ است‌



نظريّه‌ سِر أحمد خان‌ هندي‌ درباره‌ ذوالقرنين

و اخيراً سِر أحمد خان‌ هندي‌ گفته‌ است‌ كه‌ ذوالقرنين‌، كورش‌ كه‌ يكي‌ از پادشاهان‌ هخامنشي‌ بوده‌ و تاريخش‌ از 560 سال‌ قبل‌ از ميلاد تا 539 سال‌ قبل‌ از ميلاد است‌ مي باشد

و اوست‌ كه‌ تأسيس‌ امپراطوري‌ ايراني‌ نموده‌ و بين‌ مملكت‌ فارس‌ و ماد را جمع‌ كرد؛ و بابِل‌ را به‌ تصرّف‌ در آورد. و يهود را اجازه‌ داد تا از بابل‌ به‌ اورشَليم‌ بازگشت‌ كنند، و در بناي‌ هَيكَل‌ يهود مساعدت‌ كرد. و مصر و يونان‌ را تسخير نمود؛ و تا مغرب‌ پيش‌ تاخت‌ و سپس‌ بسوي‌ مشرق‌ سير نمود تا به‌ آخرين‌ نقاط‌ معموره‌ رسيد



شواهدي‌ از أبوالكلام‌ آزاد درباره‌ نظريّه‌ سِر أحمد خان‌ هندي

و اين‌ مدّعي‌ را محقّق‌ خبيرِ باحث‌ أبوالكلام‌ آزاد پذيرفته‌ و براي‌ تبيين‌ و توضيح‌ آن‌ نهايت‌ كوشش‌ را به‌ عمل‌ آورده‌ است.


اوّلاً اوصافي‌ كه‌ در قرآن‌ مجيد درباره‌ ذوالقرنين‌ بيان‌ فرموده‌ همه‌ بر اين‌ ملك‌ عظيم‌ منطبق‌ است‌، از ايمان‌ به‌ خدا و به‌ توحيد، و عدالت‌ در بين‌ رعيّت‌ و با رأفت‌ و رفق‌ و احسان‌ با آنان‌ رفتار كردن‌، و با اهل‌ ظلم‌ و ستم‌ به‌ مجازات‌ و سياست‌ رفتار كردن‌. و خداوند سررشته‌ همه‌ امور را بدو سپرده‌، و او جامع‌ بين‌ كمالات‌ دين‌ و عقل‌ و فضائل‌ اخلاق‌، و بين‌ عِدّه‌ و قوّه‌ و شوكت‌ و ثروت‌ و مطاوعه‌ مردم‌ و پذيرش‌ اسباب‌ و امور بوده‌ است

و او يكبار همانطور كه‌ قرآن‌ بيان‌ كرده‌ است‌ به‌ سمت‌ مغرب‌ حركت‌ كرد تا بر ليديا و حوالاي‌ آن‌ استيلا يافت‌. و براي‌ بار دوّم‌ به‌ سمت‌ مشرق‌ رفت‌ و تا به‌ مطلع‌ الشّمس‌ رسيد و در آنجا گروهي‌ از مردم‌ وحشي‌ و بياباني‌ را يافت‌ كه‌ در صحراها و بيابان‌ها زيست‌ ميكردند، و پس‌ از آن‌ به‌ بناي‌ سدّ همّت‌ گماشت

و اين‌ سدّ همانطور كه‌ شواهد گواه‌ است‌ سدّي‌ است‌ كه‌ در تنگه‌ دارْيال‌ بين‌ كوههاي‌ قفقاز در نزديك‌ شهر تَفليس‌ بنا شده‌ است‌


امّا ايمانش‌ به‌ خدا و روز قيامت‌، در كتب‌ عهد عتيق‌ مثل‌ كتاب‌ عَِزْرا (إصحاح‌ 1 ) و كتاب‌ دانيال‌ (إصحاح‌ 6 ) و كتاب‌ أشعياء (إصحاح‌ 44 و 45 ) آمده‌ است‌.


و با قطع‌ نظر از وحي‌ الهي‌، يهود با همان‌ عصبيّت‌ مذهبي‌ كه‌ دارند، مرد مشرك‌ مجوسي‌ و يا وثني‌ را نمي‌ستايند؛ و اگر كورش‌ چنين‌ مردي‌ بود، او را مسيح‌ خدا و مهدي‌ مؤيّد و راعي‌ پروردگار نمي‌گفتند

علاوه‌ بر اينها، نقش‌ها و نوشتجاتي‌ كه‌ از زمان‌ داريوش‌ به‌ خطّ ميخي‌ كشف‌ شده‌ است‌ ـ و بين‌ كورش‌ و داريوش‌ به‌ قدر هشت‌ سال‌ فاصله‌ بوده‌ است‌ ـ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ كورش‌ مشرك‌ نبوده‌ است‌؛ و معني‌ ندارد كه‌ بگوئيم‌ در اين‌ زمان‌ كوتاه‌ عقيده‌ درباره‌ كورش‌ تغيير كرده‌ و بعداً او را بعنوان‌ مردي‌ مؤمن‌ و موحّد ستوده‌اند


و امّا فضائل‌ نفسانيّه‌ او: كافي‌ است‌ كه‌ به‌ أخبار و سيره‌ او رجوع‌ شود كه‌ چگونه‌ با طاغيان‌ و جبابره‌ كه‌ بر او خروج‌ كرده‌ بودند يا او با آنها محاربه‌ نمود مانند پادشاهان‌ ماد و ليديا و بابل‌ و مصر و طاغيان‌ بيابان‌ در اطراف‌ بَكْتريا كه‌ بلخ‌ است‌ جنگيد؛ و چون‌ بر قومي‌ غلبه‌ مي‌يافت‌ از مجرمين‌ آنها ميگذشت‌ و عفو مي‌نمود و كريم‌ آنانرا اكرام‌ ميكرد و بر ضعيفشان‌ رحمت‌ مي‌آورد و مفسد و خائن‌ را سياست‌ مي‌نمود.

كتب‌ عهد قديم‌ از او تجليل‌ ميكند، و طائفه‌ يهود او را با شديدترين‌ درجات‌ احترام‌ محترم‌ ميدارند؛ چون‌ آنها را از اسارت‌ بابل‌ كه‌ توسّط‌ بُخت‌ نَصّر (نبوكد نضر) انجام‌ گرفته‌ بود و معبدشان‌ را خراب‌ كرده‌ بود آزاد ساخت‌ و به‌ شهرهاي‌ خودشان‌ عودت‌ داد، و اموال‌ بسياري‌ براي‌ تجديد بناي‌ هَيكَل‌ به‌ آنها داد، و نفائس‌ غارت‌ شده‌ هَيكل‌ را كه‌ در خزائن‌ شاهان‌ بابل‌ بود به‌ آنها ردّ كرد.


و اين‌ نيز شاهدي‌ است‌ بر آنكه‌ ذوالقرنين‌ همان‌ كورش‌ است‌. چون‌ سؤال‌ از ذوالقرنين‌ در قرآن‌ كريم‌ همانطور كه‌ در روايات‌ آمده‌ است‌ به‌ تلقين‌ يهود بوده‌ است‌؛ و قَرْن‌ در لغت‌ عبري‌ و عربي‌ به‌ يك‌ معني‌ آمده‌ است

و مورّخين‌ يونان‌ قديم‌ مثل‌ هِرُدوت‌ و غيره‌ با آنكه‌ دشمن‌ ايران‌ و پادشاهان‌ ايران‌ هستند او را به‌ مروّت‌ و فتوّت‌ و سماحت‌ و كرم‌ و صَفح‌ و قلّت‌ حرص‌ و رحمت‌ و رأفت‌ ياد كرده‌ و وي‌ را ثناء و تمجيد نموده‌اند.

و امّا ناميدن‌ كورش‌ را به‌ ذوالقرنين‌، گرچه‌ تواريخ‌ از اين‌ معني‌ خالي‌ است‌ ليكن‌ مجسّمه‌ سنگي‌ او كه‌ اخيراً در مشهد مُرغاب‌ در جنوب‌ ايران‌ بدست‌ آمد تمام‌ دريچه‌هاي‌ شكّ و ترديد را بر انسان‌ مسدود مي‌سازد كه‌ كورش‌ همان‌ ذوالقرنين‌ است

اين‌ مجسّمه‌ بنا بر گفتار دي‌ لافواي‌ نمونه‌ بسيار پر ارزش‌ و گرانبهائي‌ از حجّاري‌ قديم‌ است‌ كه‌ با بهترين‌ مجسّمه‌هاي‌ يوناني‌ برابري‌ ميكند، و يگانه‌ نمونه‌ از هنر آسيائي‌ها است‌. اين‌ مجسّمه‌ كه‌ در زمان‌ اردشير ساخته‌ و نصب‌ شده‌ است‌ و چندين‌ بار علماي‌ بزرگ‌ آلمان‌ فقط‌ به‌ قصد تماشاي‌ آن‌ به‌ ايران‌ آمده‌اند، در قرن‌ نوزدهم‌ ميلادي‌ در مرغاب‌ كشف‌ شد

اين‌ مجسّمه‌ به‌ قدر قامت‌ انسان‌ است‌ و كورش‌ را در وضعي‌ نشان‌ ميدهد كه‌ دو بال‌ بزرگ‌ مانند دو بال‌ عقاب‌ از دو جانبش‌ گشوده‌ شده‌ است‌، و دو شاخ‌ به‌ صورت‌ شاخ‌هاي‌ قوچ‌ روي‌ سر دارد، و شاخ‌ها در دو طرف‌ سر نيست‌ بلكه‌ در وسط‌ سر و پشت‌ سر هم‌ قرار دارند؛ و با همان‌ لباسي‌ كه‌ شاهان‌ بابل‌ مي‌پوشيدند

اين‌ مجسّمه‌ بدون‌ ترديد ثابت‌ ميكند كه‌ تصوّر معناي‌ صاحب‌ دو شاخ‌ بودن‌ (ذوالقرنين‌) در نزد كورش‌ و در تفكّر وي‌ وجود داشته‌ است‌ و بدينجهت‌ در تصوير مجسّمه‌ بصورت‌ دو شاخ‌ حكّاكي‌ شده‌ است

دو شاخ‌ در وسط‌ سر روئيده‌ شده‌ و از رستنگاه‌ واحد، يكي‌ از شاخ‌ها به‌ طرف‌ جلو و ديگري‌ به‌ طرف‌ پشت‌ سر رفته‌ است

و اين‌ تقريب‌ به‌ گفتار بعضي‌ از قدماء كه‌ مي‌گفتند: ذوالقرنين‌ را بدين‌ لقب‌ ناميده‌اند چونكه‌ در سر او تاج‌ يا كلاه‌خودي‌ بوده‌ كه‌ دو شاخ‌ داشته‌ است‌، نزديك‌ است

باري‌، معناي‌ دو شاخ‌ كه‌ در مجسّمه‌ كورش‌ است‌ و لقب‌ او به‌ ذوالقرنين‌، همان‌ تشكيل‌ دولت‌ واحده‌ از فارس‌ و ماد بوده‌ است‌ كه‌ تا آن‌ زمان‌ دو حكومت‌ مستقلّ بود و هر كدام‌ يك‌ حاكمي‌ داشت‌ ولي‌ كورش‌ بر هر دو غلبه‌ كرد و تشكيل‌ حكومت‌ واحدي‌ داد؛ و همين‌ معناست‌ كه‌ در رؤياي‌ دانيال‌ پيغمبر آمده‌ است‌:



رؤياي‌ حضرت‌ دانيال‌ درباره‌ ذوالقرنين

در كتاب‌ دانيال‌ (إصحاح‌ هشتم‌ از ص‌ 1 تا ص‌ 9 ) آمده‌ است‌ كه

در سال‌ سوّم‌ از سلطنت‌ بيلْشاصَّر پادشاه‌، به‌ من‌ كه‌ دانيال‌ هستم‌ رؤيائي‌ نمايانده‌ شد، بعد از رؤيائي‌ كه‌ اوّلاً به‌ من‌ نمايانيده‌ شده‌ بود

من‌ در رؤيا ديدم‌ مثل‌ اينكه‌ گوئي‌ من‌ در قصر شوشان‌ كه‌ در كشور ايلام‌ است‌ ميباشم‌، و در خواب‌ ديدم‌ كه‌ من‌ در كنار نهر اولاي‌ هستم‌. پس‌ چشمان‌ خود را بلند كردم‌ كه‌ ناگهان‌ ديدم‌ قوچي‌ در برابر نهر ايستاده‌ و دو شاخ‌ دارد، و شاخ‌هايش‌ بلند بود ليكن‌ يكي‌ از ديگري‌ بلندتر بود، و آن‌ شاخ‌ بلندتر عقب‌تر بر آمده‌ بود

و ديدم‌ كه‌ آن‌ قوچ‌ به‌ جانب‌ مغرب‌ و شمال‌ و جنوب‌ شاخ‌ ميزد و هيچ‌ حيواني‌ در برابر او ايستادگي‌ نمي‌نمود و از دست‌ او راه‌ رهائي‌ نبود، لهذا آن‌ قوچ‌ طبق‌ ميل‌ و اراده‌ خود عمل‌ ميكرد و بزرگ‌ ميشد

و در اين‌ حال‌ كه‌ من‌ در تأمّل‌ و تفكّر بودم‌ ناگهان‌ ديدم‌ يك‌ بُز نَري‌ از جانب‌ مغرب‌ آمد و بر روي‌ تمام‌ زمين‌ استيلا يافت‌ بطوريكه‌ زمين‌ را مسّ نمي‌نمود؛ و اين‌ بز نر يك‌ شاخ‌ معتبري‌ در پيشانيش‌ و ميان‌ دو چشمش‌ بود

و اين‌ بز نر آمد بسوي‌ آن‌ قوچي‌ كه‌ داراي‌ شاخ‌ بود و من‌ آن‌ را در كنار نهر، ايستاده‌ ديده‌ بودم‌؛ و با شدّت‌ قوّتي‌ كه‌ داشت‌ بسوي‌ او ميدويد. و ديدم‌ كه‌ به‌ آن‌ قوچ‌ رسيد و به‌ حال‌ غضب‌ بر او بر آمد و قوچ‌ را زد و دو شاخش‌ را شكست‌، و براي‌ آن‌ قوچ‌ هيچ‌ قدرتي‌ براي‌ مقاومت‌ در برابر او نماند؛ و لذا او را بر روي‌ زمين‌ انداخته‌ و پايمالش‌ كرد و براي‌ آن‌ قوچ‌ هيچ‌ گريزگاهي‌ از دست‌ آن‌ نبود؛ و بنابراين‌ آن‌ بز نر جدّاً بزرگ‌ شد

و سپس‌ دانيال‌ بعد از تماميّت‌ اين‌ رؤيا ذكر ميكند كه‌ جبرائيل‌ به‌ او نمايانيده‌ شد و رؤياي‌ او را تعبير نموده‌ به‌ تعبيري‌ كه‌ در آن‌، قوچ‌ صاحب‌ دو شاخ‌، منطبق‌ بر كورش‌ مي شد و دو شاخش‌ دو كشور فارس‌ و ماد بود و آن‌ بز نر كه‌ صاحب‌ يك‌ شاخ‌ بود إسكندر مقدوني‌ بود

در رؤياي‌ دانيال‌ آمده‌ است‌ كه‌ قوچي‌ كه‌ به‌ نظر او آمده‌، دو شاخ‌ داشته‌ ولي‌ نه‌ مانند شاخ‌ سائر قوچ‌ها، بلكه‌ يكي‌ از آن‌ دو شاخ‌ در پشت‌ ديگري‌ بوده‌ است‌ و اين‌ معني‌ بعينه‌ همان‌ است‌ كه‌ در صورت‌ مجسّمه‌ باستاني‌ كورش‌ مشاهده‌ ميشود

و امّا آن‌ دو بالي‌ كه‌ مانند بال‌هاي‌ عقاب‌ در مجسّمه‌ كورش‌ است‌، آن‌ تصوير خواب‌ أشعياء است‌ كه‌ كورش‌ را در رؤيا، عقاب‌ شرق‌ خوانده‌ است‌، و به‌ همين‌ مناسبت‌ مجسّمه‌ كورش‌ به‌ مرغ‌ شهرت‌ يافته‌؛ و رودي‌ كه‌ در زير پاي‌ كورش‌ در مجسّمه‌ تصوير شده‌ است‌ مرغاب‌ ناميده‌ ميشود

يهود از بشارت‌ دانيال‌ چنين‌ دريافتند كه‌ پايان‌ اسارت‌ آنها در بابل‌ منوط‌ به‌ همان‌ پادشاه‌ صاحب‌ دو شاخ‌ است‌ كه‌ بر مملكت‌ فارس‌ و ماد استيلا خواهد يافت‌ كه‌ بر ملوك‌ بابل‌ چيره‌ ميشود و بالنّتيجه‌ آنانرا از اسارت‌ بيرون‌ مي‌آورد

چند سال‌ پس‌ از رؤياي‌ دانيال‌، كورش‌ كه‌ يهود او را خورس‌ و يونانيان‌ سائرس‌ مي‌نامند ظهور نمود و بر دو مملكت‌ فارس‌ و ماد مسلّط‌ شد و حكومتي‌ عظيم‌ پيدا كرد. و همانطور كه‌ در رؤياي‌ دانيال‌ آمده‌ كه‌ به‌ مغرب‌ و شمال‌ و جنوب‌ شاخ‌ ميزد، كورش‌ نيز فارس‌ و ماد را تسخير كرد و در جنوب‌ كه‌ همان‌ بابل‌ بود پيشرفت‌ كرد و يهود را آزاد ساخت‌. و لذا وقتي‌ يهود كورش‌ را در بابل‌ بعد از تسخير آن‌ ملاقات‌ كردند و رؤياي‌ دانيال‌ را براي‌ او بيان‌ كردند خوشحال‌ شد و بنا بر مساعدت‌ و مهرباني‌ با يهود گذارد و آنانرا به‌ اورشليم‌ عودت‌ داد و معبدشان‌ را تعمير نمود

باري‌، اينها همه‌ شواهد صدقي‌ است‌ بر اينكه‌ كورش‌ نيز خود را ذوالقرنين‌ ميدانسته‌ (يعني‌ صاحب‌ دو كشور فارس‌ و ماد، كه‌ در رؤيا به‌ صورت‌ دو شاخ‌ متّصل‌ به‌ هم‌ بر مغز سرش‌ روئيده‌ بود) و لذا در تاج‌ يا كلاه‌ خودش‌ اين‌ دو شاخ‌ را كه‌ علامت‌ و نشانه‌ دو كشور است‌ مي‌نهاده‌ و در مجسّمه‌اش‌ نيز منعكس‌ شده‌ است‌

و امّا سير و مسافرتش‌ به‌ مغرب‌ براي‌ رفع‌ طغيان‌ ليديا بوده‌ است‌. ليديا عليرغم‌ قرابت‌ و پيماني‌ كه‌ با كورش‌ داشت‌ بدون‌ هيچ‌ مجوّزي‌، از روي‌ ظلم‌ و عدوان‌ به‌ طرف‌ كورش‌ لشكركشي‌ نمود و سلاطين‌ اروپا را نيز عليه‌ او تحريك‌ كرد. كورش‌ با او جنگ‌ نموده‌ و او را فراري‌ داد و سپس‌ او را تعقيب‌ نمود و پايتختش‌ را محاصره‌ نمود و پس‌ از محاصره‌ فتح‌ كرد و ليديا را اسير نموده‌ و پس‌ از اسارت‌ او را عفو كرد و سائر هميارانش‌ را نيز عفو كرد و اكرام‌ نمود و به‌ آنها نيكوئي‌ نمود، با آنكه‌ ميتوانست‌ آنها را سياست‌ نموده‌ و نابود كند؛ و اين‌ قصّه‌ منطبقٌ عليه‌ اين‌ آيه‌ است‌:


حَتَّي‌'´ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي‌ عَيْنٍ حَمِئَه (و شايد مراد ساحل‌ غربي‌ از آسياي‌ صغير باشد) وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَـ'ذَاالْقَرْنَيْنِ إِمَّآ أَن‌ تُعَذِّبَ وَ إِمَّآ أَن‌ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا


ما در اينجا به‌ ذوالقرنين‌ گفتيم‌: نسبت‌ بدين‌ جماعت‌ كه‌ ستم‌ كرده‌ و فعلاً در دست‌ تو گرفتارند، اختيار داري‌ آنانرا به‌ پاداش‌ خود عذاب‌ كني‌، يا از آنها درگذري‌ و طريقه‌ نيكوئي‌ درباره‌ آنان‌ اتّخاذ كني!



ذوالقرنين‌ گفت‌: آن‌ كساني‌ كه‌ از اين‌ به‌ بعد ستم‌ كنند، آنها را مجازات‌ نموده‌ و عذاب‌ مي‌كنيم‌؛ و امّا كساني‌ كه‌ ايمان‌ بياورند و عمل‌ صالح‌ انجام‌ دهند گذشته‌ از جزاي‌ اخروي‌ آنان‌، ما به‌ طريق‌ نيكو با آنان‌ رفتار خواهيم‌ نمود

و پس‌ از سفر مغرب‌، به‌ سمت‌ صحراي‌ بزرگ‌ در مشرق‌ در حوالاي‌ بكتريا براي‌ خوابانيدن‌ غائله‌ قبائل‌ بدوي‌ و بياباني‌ كه‌ پيوسته‌ هجوم‌ نموده‌ و فساد ميكردند حركت‌ كرد:


حَتَّي‌'´ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَي‌' قَوْمٍ لَمْ نَجْعَل‌ لَهُم‌ مِن‌ دُونِهَا سِتْرًا
 

منبع:http://mowjenfejar.blogfa.com 

نويسنده: مانیا تاريخ: 5 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آریوبرزن

اریوبرزن که بود؟

اریوبرزن به معنی(ایرانی با شکوه)فرزند یکی از اشراف زادگان هخامنشی بود. وسردار سپاه داریوش سوم اوخواهری داشت به نام یوتاب به معنی(درخشنده و بی مانند)که فرماندهی بخشی از سپاه برادر رابر عهده داشت

اریوبرزن کسی بود که در مقابل یورش اسکندر مقدونی به ایران دلاورانه جنگید واز سرزمین خود دفاع کرد.وهمراه با خواهرش هردو در راه وطن جان باختند وحماسه دربند پارس رااز خوددرتاریخ به جا گذاشتند

اسکندر مقدونی فرزند فیلیپ مقدونی درسال ۳۳۱ق م درجنگ اربل یا گوگامل وشکست ایرانیان .بسیاری ازمناطق ایران را تصرف کردوبرای دست یافتن به پارسه(تخت جمشید)به سمت  پایتخت ایران حرکت کرد

 اسکندر برای این کار سپاه را به دو دسته تقسیم کرد بخشی را به فرمانده ای پارمن یونوس از راه جلگه رامهرمز به سوی پارسه فرستاد

اسکندر خود باسپاهیان از راه کوهستان( کهکیلویه وبویراحمد)راهی شد ودر تنگه های دربند پارس بامقاومت دلیرانه اریوبرزن وسپاهیانش روبه رو شد

درجنگی که بین اریو برزن واسکندرمقدونی درگرفت  ایرانیان دلاورانه جنگیدند وسپاهیان اسکندر راوادار به عقب نشینی کردند  وبرای اسکندر عبور از  تنکه امکان پذیر نبود درهمین حال  به اریوبرزن خبررسید که پایتخت درخطر است 

اسکندر باکمک یک اسیر یونانی  از بیراهه وگذراندن راههای سخت کوهستانی  خودرابه پشت سر نگهبانان ایرانی رساندوان رامحاصره کرد

اریو برزن با ۴۰ سوار و۵۰۰۰ پیاده باوارد کردن تلفات سنگین به دشمن خط محاصره را شکست وبرای یاری به پایتخت به سوی پارسه شتافت ولی سپاهیان اسکندر که از طریق جلگه به طرف پارسه رفته بودند پیش از رسیدن او به پایتخت به پارسه دست یافته بودند.

اریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت ودرحالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود حاضر به تسلیم نشد وانقدر  درپیکار پافشرد تا گذشته از خود او تمام یارانش از پای افتادند 

وجنگ هنگامی به پایان رسید که اخرین سرباز پارسی زیر فرمان ژنرال اریو برزن به خاک افتاد.

 ودر اخراسکندر ان اسیر یونانی را به جرم خیانت کشت!!!

مورخ اسکندر نوشته است که اگر چنین مقاومتی درگاوگاملا(کردستان کنونی عراق)در برابر ما صورت گرفته بود  شکست ما قطعی بوددرگاوگاملا با فرار غیر منتظره داریوش سوم از میدان نبرد ارتش ایران نیزکه درحال پیروز شدن بر ما بودند.درپی او دست به عقب نشینی زدندوما پیروز شدیم

امابرخلاف داریوش سوم سرداری دلیر در ارتفاعات جنوب ایران از میهن خود تا پای از دست دادن جان ایستادگی کردو یکی ازافتخار امیزترین حماسه های ایران وجهان را ازخود به نام (حماسه دربند پارس )رابرجای گذاشت

چندین سال پیش از این. حماسه ای این چنینی دریونان رخ داد و دران زمان خشایارشا به یونان حمله کرد ودر تنگه داردانل بامقاومت یک  فرمانده یونانی به نام لئوینداس روبه رو شد که با سپاه خشایارشا جنگید وکشته شد

ویک پیام زیبا به مردمش داد ای رهگذر به مردم لاکونی(اسپارت)بگو ما اینجا درخون خود خفته ایم تا وفاداریمان رابه میهن ثابت کرده باشیم.

زیراقانون اسپارت اجازه عقب نشینی نمی دهد

امایک تفاوت میان این دو سردار است در یونان یک پارک وبنای یادبودبرای سپاسگذاری از لئوینداس ساخته اند  وسالیانه عکس گرفتن درکنار ان وبردن پیام لئوینداس میلیون ها دلار برای انها درامد دارد.

امادرایران .....درایران به جز چند منابع کوچک چیزی دردست نداریم ونمیدانم چرا هیچ صدایی از صدا وسیما در روز ۲۱ مرداد بیرون نمی اید

یادمان باشد ۲۱مرداد را فراموش نکنیم ۲۱مرداد روز پاسداری میهن پرستان وشهیدان ایران ازاین مرزوبوم

(یوتاب واریوبرزن) برتمامی ایرانیان وطن پرست تسلیت باد روز غرور افرینان وحماسه سازان دربند پارس

نويسنده: مانیا تاريخ: 1 مرداد 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اردشير اول

 اردشير اول :

 به سال 465 تا 424 پيش از ميلادر اردشير شاهنشاهي امپراطوري ايران را به دست گرفت . با روي کار آمدن وي برادرانش دست به شورش زدند و مصر نيز طغيان کرد و بناي ناسازگاري گذاشت . ولي همگي سرکوب شدند و دوباره مصر به زير چتر ايران درآمد ولي ايران ديگر تواناي نبرد با يونان را نداشت . اردشير در تعقيب سياستهاي کورش و داريوش به عزرا اجازه داد تا به بيت المقدس برود و هزارو پانصد خانواده يهودي را که از شهر بيرون شده بودند را به سوي خود جلب نمود . او يهوديان را رها ساخت و آنان را از خود خشنود نمود . در سال 445 پيش از ميلاد اردشير شاهنشاه ايران دوباره به يهوديان اجازه داد تا معابد خود را بسازند و بيت المقدس را از ويرانه آباد سازند . در زمان وي ايران و يونان به مبادلات تجاري پرداختند و نبردي بين آنان صورت نگرفت

                    اردشیر اول-عادل

 

نويسنده: مانیا تاريخ: 5 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اردشير درازدست

اردشير درازدست

 

اردشير که يونانيان وي را "آرناکسرکسس" ميخواندند داراي دستان درازي بود . او مدت 41 سال بر تخت پادشاهي ايران نشست . ولي برادراش با کمک باختري ها به شورش عليه او برخواست و دعوي سلطنت کرد . اردشيردر سال 462 قبل از ميلاد در دو جنگ وي را سرکوب کرد و در جاي خود نشاند و پس از آن هيچ خبري از برادرش نشد . پس از آن در مصر شورشهاي انجام گرفت که ايالتها را سخت تهديد ميکرد . فرمانده اين شورشها " ايناروس" پسر "پسامتيکوس" فرمانرواي "ليبياسر" بود . او پادگان ارتش ايران را در مصر( دژ سفيد ) محاصره نمود . در همين حين کشتي هاي آتن از قبرس عليه ايران و به جهت ياري رساندن به شورشيان مصري راهي مصر شدند و وارد شورشها عليه ايران شدند . در اين هنگام مکابيز شهربان سوريه که ايراني بود جهت سرکوب شورشها برخواست و در سال 455 قبل از ميلاد اکثر مصر را آرام کرد به جز نواحي اطراف "مصب نيل" . پس از آن معاهده اي جهت صلح بين ايران و يونان بسته شد که به نام معاهده "سيمون" نام گرفت . در نهايت اردشير در مارس 424 قبل از ميلاد درگذشت و پس از وي فرزندش خشايار دوم بر تخت پادشاهي ايران جلوس کرد ولي پادشاهي وي 45 روز بيشتر به طول نيانجاميد و وي توسط "سغديان" و توطئه آنان به قتل رسيد . بعد از وي داريوش دوم بر تخت نشست . که در زمان وي شورشهاي بسياري صورت گرفت که همه آنان توسط وي آرام شد . در اين هنگام يونانيان که از داخل مشغول اغتشاشات مختلفي بودند و نمي توانستند در جنگهاي خارجي از خود دفاع کند مجبور به دادن باجهايي به ايران شدند تا ايران آنان را در مقابل تجاوزهاي خارجيان محفوظ دارد .

   

نويسنده: مانیا تاريخ: 5 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اردشير سوم :

 

اردشیر سوم:

 به گفته پرفسور گيريشمن در زمان اردشير سوم در سالهاي 359 تا 338 پيش از ميلاد بار ديگر شاهنشاه ايران قوتي دوباره بخشيد و ميتوانست از سقوط و نابودي خود جلوگيري کند . اردشير سوم مردي خشن - جدي ولي مصمم و با ارداه و داراي سياستي قوي بود . او پس از جلوس بر تخت همه ياغيان و سرکشان زمان را سرکوب کرد زيرا تنها راه براي جلوگيري از فروپاشي شاهنشاهي هخامنشي فقط و فقط فردي مصمم و قوي ميخواست تا بار ديگر کشور را از ياغيان و شورشيان رها سازد و بناي دولتي مقتدر را پايه ريزي نمايد . اردشير شهرها شورشي را آرام کرد و به يونان اعلاميه شديدي فرستاد . سپس روانه مصر شد تا آنجا را که شورش کرده بودند آرام کند ولي براي نخستين بار او شکست خورد ولي بار ديگر با ارتشي قوي راهي آنجا شد و فرعون مصر به حبشه فرار نمود و شهرهاي آنجا بر اثر مقاومت نابود و ويران شد . يونان از اين قدرت ايران که اردشير آنرا با خشنونت احيا کرده بود ترسان شد . يونانيان که که چندين دههه مشغول نبرد با ايرانيان و کشورهاي وحشي اطراف خود بودند رو به زوال رفته بودند و فرسوده بودند و ميدانستند که توانايي نبردي ديگر با شاهنشاهي ايران را ندارند . بنابراين قراردادهاي منعقد گرديد تا طرفين را مجبور به صلح کند . هنر هخامنشي روز به روز رو به گسترش بود و به قبرس - مصر و سواحل بحرا رسيده بود و علم و نجوم گسترش يافت . هخامنشيان وطن پرستي شديد را کنار گذاشتند و زبانهاي غربي و آرامي را در ايران گسترش دادند . در روزگار شاهنشاهي هخامنشي مردمان ايران و کشورهاي تابعه ايران هخامنشي در دين آزاد بودند و اجباري براي پذيرفتن آئين مزداپرستي و ميترايي و زرتشتي وجود نداشت و به خصوص يهوديان اکثر پيشرفت خود را مدوين ايران بودند زيرا مسيحيان تا حدودي زيادي تحت تاثير يهوديان قرارداشتند و همه آنها مديون ايران بودند که يهوديان ار گسترش داده بودند .

       عادل رضازاده -اردشير سوم :

نويسنده: مانیا تاريخ: 5 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

آزادگان پارسي براي دوستي دوباره با تمدن و فرهنگ پارسي خود و مبارزه با کينه توزان سرزمين اجداديمان همراه و همصدا شويد

نويسندگان

لينکهاي روزانه

آخرين مطالب ...

» قومیت های ایران همه آزادند بخوانند!!
» عجایب معماری جهان باستان
» کوه آتش رامهرمز
» بدبینی ایرانیان نسبت به حکومت عمر
» فرمان به آرتش ایران: پیش به سوی قسطنطنیه
» نوزدهم آبان سال 518 پیش از میلاد: گشایش آبراه دریای سرخ به رود نیل
» موزه مولانا، پرجاذبه‌ترين مقصد گردشگري ترکيه
» آشنایی با سرداران ایران
» کتله خور، بهشت ناشناخته ایران
» گزارش تصویری و معرفی قلعه‌ی صخره‌ای بهستان
» شناسايي سکونت‌گاه انساني در کوه‌هاي نقش رستم
» چرا ما ایرانیان برای تخریب آثار بی تابی می کنیم؟
» بنای گور دختر * تنگ ارم * برازجان * استان بوشهر
» تپه باستانی دوزین
» مردی که هیچ گاه، سر خم نکرد
» کشف نخستین سنگ نگاره های باستانی در مازندران
» کشف بقایای یک کوره و آثار معماری در کاوش های بازگیر
» سروده دکتر بادکوبه ای در ستایش فردوسی
» نامه بزرگمهر به انوشیروان
» قلعه بابک خرمدین
» داستانی زیبا درمورد کوروش کبیر!
» سورنا و پيرزن
» با آثار باستانی ایرانی در موزه لوور پاریس آشنا شوید
» قنات 2500 ساله گناباد یکی از عجایب تمدن ایران
» غار عظیم کتله خور؛ زیباترین غار جهان (تصویری)
» پالنگان؛ روستایی زیبا اما فراموش شده
» قصری كه برای شیرین بنا شد!
» کتله خور، بهشت ناشناخته ایران (+عکس)
» نمونه اشیاء مکشوفه مسیر دیوار بزرگ گرگان
» مردی که هیچ گاه، سر خم نکرد